Wednesday, November 12, 2008



َّ«به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر»
اگر چند شارع نام ایزد برد
خردمند داند که ایزد ورا نشمرد
جهاندار چو بنمود جان را عزیز
نگوید ترا خون مردم بریز
خداوند زیبایی و فر و هوش
نگوید ترا روی خود را بپوش
تو آن کیش و آیین ز یزدان مدان
که نامد ترا کافر و مرتد و مشرکان
بدان که این حرف اهریمنیست
که او دشمن نیکی و بخردیست
سزد گر سپس نام میهن بریم
بر آن خاک پر مهر سر بر نهیم
که بس مرد جنگی که جان داده اند
که تا خاک ایران به ما داده اند
فزون شد کنون از هزار
کز طوس فردوسی نامدار
به طبعی روان و به عزمی درست
سخنهای دیرین همه باز گفت
ز هوشنگ و جمشید و از کیقباد
از آن نامداران بیاورد یاد
"که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند"
سر سرفرازان بیامد به بند
تن شاه ایران به خاک نژند
چو فردوسی این گفته آورد پیش
نبودش دگر عزم گفتار بیش
که ایران تباه و روان خسته بود
شریعت ره عقل بربسته بود